- بد جنس
- بد آغاز بد گن بد ذات بد طینت بد نهاد مقابل خوش جنس
معنی بد جنس - جستجوی لغت در جدول جو
- بد جنس
- بد نهاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد ذاتی بد طینتی بد نهادی مقابل خوش جنسی
بدذات، بدطینت
بدذات، بدنهاد، بدطینت، پست و فرومایه
بد گمانی
بز بیار (گویش گیلکی)
هم گن
گنده دم گنده دهان بد روان آلوده روان بد فطرت بد نهاد بد سرشت، شهوت پرست
بد تخمه بد نژاد بد نژاد بداصل، حرامزاده، بد ذات بد نهاد بد سرشت
متعفن گندیده، رشوه پاره
بد کار بد کردار بد عمل بد فعل بد فعال
خودپسند گردنکش
بدجنس بودن، بدطینتی، بدنهادی
آنکه یا آنچه با دیگری از یک جنس باشد، یک جنس
هم سردک همگن متعلق بیک جنس (نر یا ماده)، از یک قوم و نژاد، متجانس
بداقبال، آن که اغلب حوادث ناگوار در زندگی اش رخ می دهد، مقابل خوش شانس
Illfated
злополучный
vom Unglück verfolgt
нещасний
nieszczęśliwy
azarado
sfortunato
desafortunado
malchanceux
ongelukkig
โชคร้าย
تميّزٌ
दुर्भाग्यपूर्ण
חסר מזל